کمتر وقت میکنم بنویسم روزام خیلی شلوغ شده دلم برای روزایی که بی هیچ دغدغه ای میتونستم تا 2 بعد از ظهر بخوابم تنگ شده این روزا نه خوابم معلومه نه بیداریم نمیدونم این نشونه خوبیه یا نه ولی کلا با بدبختی خوابم میبره اونم نهایت 5 ساعت خواب مفید دارم بگذریم...
امروز عشق جان نبود فردا هم نیست اونقدرا که فکر میکردم روزای نبودش سخت نمیگذره هرچی باشه من 14 سال نداشتمش 14 سال زمان خوبیه واسه اینکه عادت کنی به نبودنش این مدت طولانی منو خیلی صبور کرد شاید اگه همچنان همون دختر بچه 14 ساله بودم الان دایرکتشو با پیامام سوراخ کرده بودم ولی حالا کل پیامم یه وویس 3 دقیقه ایه اونم برای اینکه بدونه به یادشم حتی وقتی نیست
یه بار یه جا خوندم که وقتی رفتن یه شخصی خیلی طولانی میشه دیگه برگشتنش چیزیو درست نمیکنه چون تو عاشق نبودنش شدی عاشق این شدی که با خاطره هاش غصه بخوری راستش این روزا منم هنوز باور نکردم که برگشته یه عمر نبودنش با یک هفته بودنش مسلما حل نمیشه میدونم که خیلی زمان میخوام تا دوباره باور کنم که هست ولی ترس دارم میترسم به مرور زمان به این نتیجه برسم که آدمی نبود که ارزش 14 سال انتظار کشیدن منو داشته باشه هرچی باشه من کلی بزرگ شدم و انقدر زندگی پر پیچ و خمی داشتم که اصلا قابل مقایسه با اون دختر بچه احساسی 14 سال پیش نیست انقدر قلبم سفت و سخت شده که واسه نفوذ بهش باید تیشه به دست شد البته که زمینه عاطفیم به عشق جان باعث میشه که کار یکم آسونتر باشه براش ولی در کل حتی اگه خدای عشق هم باشه باید تلاش کنه واسه به دست آوردن قلبم درسته دوستت دارم و این یعنی 20 درصد راهو من اومدم برات ولی بقیه مسیرو تو باید بیای سمتم من که ثابت کردم عشقمو حالا نوبت توئه که ثابت کنی این همه عمر بیخود منتظرت نبودم
.: Weblog Themes By Pichak :.